توپاز آبی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت پنجم :
جهانیار پلک بر هم گذاشت و نفسش را بیرون داد.
- صبحونه بخورم با هم حرف میزنیم مامان.
سری به طرفین تکان داد و سمت توالت رفت. طیبه از جا برخاست و سمت آشپزخانه رفت. تا آمدن جهانیار، میز صبحانه را برایش آماده کرد. لحظهای بعد، جهانیار برگشت ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زهرا
00چرا بعضیا فک میکنن هر کی بچه داره باید بسازو بسوزه چرا این فکر و نمیکنن که شاید خیلی جنگیده و درس نشده مجبور شده گاهی وقتها ما انسانها دیگران رو قضاوت میکنیم نمیایم یه لحظه خودمون رو جای طرف بزاریم😔