از خود رانده به قلم سنا فرخی
پارت سوم :
دستگیره را کشید و در را باز کرد. سوار ماشین سفید رنگ کیان شد و در را به کمک دستگیره بست. نگاه سرخش را به نیم رخ مردی دوخت که هربار با دیدنش قلبش مانند امواج دریا تکان میخورد.
- سلام!
کیان با لبخند دریچه کوچک بالای آینه وسط فشرد که باز شد ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
فاطمه
00خوب بود