پارت دوم

زمان ارسال : ۹۶۳ روز پیش

گوشی را داخل جیب نگذاشته بود که صدای زنگش بلند شد. نگاهی به صفحه‌ی گوشی انداخت. شماره‌ی مغازه بود و وصل کرد:

- الو...

صدای شاگرد مغازه به گوش رسید:

- سلام اوستا. مغازه نمیاین؟

تای ابرویش را بالا داد و گفت:

- خیلی شلوغه م ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید