پارت یکم

زمان ارسال : ۹۶۴ روز پیش

مقدمه:

تو را با غیر می‌بینم، صدایم در نمی‌آید.

دلم می‌سوزد و کاری ز دستم بر نمی‌آید.

نشستم، باده خوردم، خون گرستم، کنجی افتادم

تحمل می‌رود اما شب غم سر نمی‌آید

چه سود از شرح این دیوانگی‌ها بی‌قراری‌ها؟

تو مه بی‌مهر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید