ترس از ارتفاع به قلم مبینا حاج سعید
پارت پنجم
زمان ارسال : ۱۱۴۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 14 دقیقه
با انگشت شصت و اشارهم چشمهام رو فشردم و کلافه زمزمه کردم:
- بهتر! اون میدونه از دست ساسان فرار کردم. کاش میشد بهش میگفتم نذاره اون پسره الدنگ پیدام کنه.
- بزار چند وقت بگذره، میتونی بهش بگی. آبها که از آسیاب افتاد خودت بهش زنگ بزن ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
مبینا
51پارتاتون عالیه اگه میشه همینجوری بزارید بقیش رو🥰