مدیر معاون (عشق سریالی) به قلم نسترن قره داغی
پارت نود و نهم :
چشمهام رو چند ثانیه روی هم گذاشتم و بعد با نفس عمیقی درحالی که سعی میکردم به اعصابم مسلط باشم لب زدم: برو وسیلههات رو جمع کن؛ پایین منتظرتم.
سری به نشونهی تایید تکون داد و فوراً به سمت اتاقش رفت که بیخیال اون دو نفر، خواستم ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اخرخلخبهب
00🫶🏻