مدیر معاون (عشق سریالی) به قلم نسترن قره داغی
پارت نود و دوم :
ترسیده چند سانتی خودم رو عقب کشیدم و همونطور که دستهام رو سپر میکردم تا کفشش توی دهنم فرود نیاد با بدجنسی گفتم: میخواستم ببینم، تو نذاشتی که!
کفشش رو محکم به بازوم کوبوند که صدای آخ من مخلوط شد با صدای قهقه بچهها و نیازم پر ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
هستی
۰۰ ساله 10🖐ی لحظه😂😂😂😂😂😂صد درصد نیاز میره کمکمش وای وای سیاوش بعده سالیان سال دلش گیر کرده😂کمتر چاخان کنا معلوم با چن نفر ریختن رو هم 😂همشونم مولوی شدنا