پارت پنجاه و پنجم :

صورتم را زیر سرانداز پوشاندم و به راحتی از میان نگهبان‌ها رد شدم. هیچکدام از درها، در آن طبقه، طلایی نبودند. از پلکان عریض عبور کرده و وارد طبقات فوقانی شدم. بعد از بالا رفتن از پلکان، در یکی از راهروها چشمم به شاهزاده زادان و سوخرا افتاد. دو سرباز، ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.