آکرولیزیانا به قلم فاطمه عبدالله زاده
پارت سی و سوم :
زن به دخترها اشاره کرد تا زیربالم رو گرفتن و از اتاق بردنم بیرون.
شهاب جون رو به زور آروم کردن تا رفت تو یه اتاق و دیگه ندیدمش، صدای فریادهاش هم کم کم خوابیدن.
انقدر گریه کردم و عر زدم و چرت و پرت گفتم که زن مقتدره بعد از چند تا سو ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ارنیکا
۱۵ ساله 70من پایین نوشتم ببای شما همون بیایی بخونیدش باتچکر😐😐