پارت چهل و هفتم

زمان ارسال : ۱۲۲۶ روز پیش

با یاد اوری اون پیرهن پفی صورتی چشمام گرد شد...اها! مثل فیلما واسم لباس فرستاده!؟

چه جنتلمن! با یاد اوری رفتارش تو برج عصبی غریدم:

-گمشه با اون جنتلمنیش.

کلافه وارد پزیرایی شدم پیرهن و کفشا رو برداشتم و لباسام و در اوردم و پیره ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید