پارت بیست و نهم :

با باز شدن در حرفش نیمه تموم موند اما برای من کافی بود، با لبهٔ پتو بقیهٔ خیسی صورتم رو گرفتم و بعد هم ناگهان اتاق غرق نور شد و قیافهٔ متعجب بابا تو درگاه در نمایان شد.

چند لحظه با چشم‌های گرد به هم نگاه کردیم تا صدای مامان درومد.

- خاموش ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.