آکرولیزیانا به قلم فاطمه عبدالله زاده
پارت بیست و هشتم :
با پشت آستین صورتم رو پاک کردم و با جدیتی آمیخته به ناامیدی گفتم: نه نیست، من بیست و یک سالمه، چهار ماه دیگه هم میرم تو بیست و دو.
یعنی تو بیست و دو ساله که من و میشناسی، بیست و دو ساله که هر روز میبینیم، باهام حرف میزنی، صدام و میشنوی، شبه ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Najme
10مامانش چه مهلبونههه🥺حق با الما هست بچه ها خودمم اصلا ساقدوش پروا جونم🤣فقط اینکه با شاپرک اینکارو کرد جدی دلم نیومد همش آب خواست😕درکش میکنم پروا رو خداییش خودمم بچه اول خانواده ام خیلی سخته بخدا😂