پارت هشتاد و هفتم :



با خنده به این حالتش زل زدم که نیاز با اخم‌های در هم از جاش بلند شد و درحالی که کلید رو از توی جیب مانتوش بیرون می‌کشید گفت: باز می‌کنم، اما فکر نکن همه چیز به اینجا ختم میشه. 

از پله‌ها بالا اومد و کلید رو توی قفل انداخت که معراج ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.