مدیر معاون (عشق سریالی) به قلم نسترن قره داغی
پارت هشتاد و هفتم :
با خنده به این حالتش زل زدم که نیاز با اخمهای در هم از جاش بلند شد و درحالی که کلید رو از توی جیب مانتوش بیرون میکشید گفت: باز میکنم، اما فکر نکن همه چیز به اینجا ختم میشه.
از پلهها بالا اومد و کلید رو توی قفل انداخت که معراج ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ساغر
10باشه بابا نخورینم....نه راستش فصل اولو تا نصف خوندم این فصلم از قسمت ۶ شرو کردم