افسانهای از چمروش (چَمروش) به قلم سعیده نعیمی
پارت چهل و ششم :
زریر خود را به او نزدیک کرد و پرسید:- در چه حالی هستی؟ میتوانی برای یک یا دو روز برا آن مسلط باشی؟
گاندروج پرههای سرش را باز و بسته کرد و زریر لبخند رضایت آمیزی زد. مینوتا ظرفی برنجی برداشت و به او نزدیک شد. گاندروج دهانش را باز کرد و ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
هستی
۰۰ ساله 20خدا ورتون داره بدجنسای خونخوار خاک تو سرتون درمنه باز جادو کردین 😤😖اخرش از حرص من سکته میکنم