بی محابا به قلم فاطمه عبدالله زاده
پارت بیست :
به دنبال بقیه پیاده شدم و با قفل کردن ماشین، دنبالشون راه افتادم.
صدای جیرجیر جیرجیرکها و واقواق سگها، به شدت رد مخم بود؛ هوا کاملأ تاریک بود و میتونستیم از فاصلهٔ چند متری ماشینهای مدل بالای زیادی که گوشهٔ ویلا پارک شده بودن رو ببینیم.
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Azin
۱۷ ساله 150😩وای بازم جای حساسش تموم شد ولی به چیزایی ک درباره ویلا گفت و مشخصاتش چقدر ترسناک بود🏯👻👽😂 تازه اون مرده هم گفت اسم رمز و بگو! جل العجایب😂حتماً خیلی آدمای خطرناکین ک رمز میخواستن