پارت هشتاد و دوم

زمان ارسال : ۱۰۰۱ روز پیش

شرح: بالشی آورد و کمی آن طرف‌تر، وسط سالن و روی قالی دراز کشید. دلش برای نیما می‌سوخت و عذاب وجدان داشت. خودش را باعث تمام سختی‌های این روزهای نیما می‌دانست. پلک‌هایش رفته رفته گرم شد و خوابش برد. 


ساعتی بعد نیما روی کاناپه جا به جا شد و ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید