افسانهای از چمروش (چَمروش) به قلم سعیده نعیمی
پارت سی و سوم :
در خانه، تیرداد کرسی را کنار اسب گذاشت و کمک کرد پیاده شویم. پرسیدم:- مادرم کجاست؟
-بانو در اتاقشان هستند.
-از من نپرسید؟
-فقط یکبار شنیدم که از خدمتکارها پرسید شما برگشتهاید یا خیر.
-بسیار خوب. یوکو کجاست؟
-در ح ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
فاطمه
00من عاشق این رمان شدم تورو خدا پی دی افش رو در اختیار قرار بدید حتی فروشی