پارت سی و دوم :

نفس عمیقی کشیدم و بازدمم را ذره ذره بیرون فرستادم. با این شگرد تپش‌های قلبم کم‌کم آرام گرفت اما التهابِ صورتم قصد نداشت فروکش کند. باید حواس خودم را پرت می‌کردم. روی پهلو چرخیدم و دستِ سرد آفره را میان انگشتانم گرفتم. همیشه او حواسش به من بود و از من ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.