افسانهای از چمروش (چَمروش) به قلم سعیده نعیمی
پارت پانزده :
حرفش را باور نکردم وبه او خرده گرفتم:- تو هر آنچه را که نوشته شده برایم بازگو کن خودم می توانم تشخیص دهم مهم است یا...
کف دستش را بالا آورد و اشاره کرد که سکوت کنم. گوشهایش را تیز کرد و سپس گفت:- صدای پای اسب است.
چند قدم به سوی ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Aram
00درمنه دردسر ساز😂