پارت چهارده :

هوم سرش را به اطراف تکان داد:- به خاطر پدرم نمی توانم اینجا را ترک کنم. به خصوص در این موقعیت. با رفتنم او صدمه می‌بیند. 


- به من گوش کن. وقتی عمر و جوانی‌ات به سر آید می‌فهمی که هیچ‌چیز جز پشیمانی و حسرت برایت نمانده. به خودت فکر کن. اگ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.