بی محابا به قلم فاطمه عبدالله زاده
پارت پانزده :
چه شاعرانه! ولی هر جور فکر میکنم ما به هم نمیخوریم، اگه الأن روبهروت بودم هیچ جواب فیلسوفانهای به ذهنم نمیرسید و ضایع میشدم، پس بای!
بعد هم اخمی تحویل گربهه دادم و همونجا کنار قفسش نشستم.
- احتمالأ الان داری با خودت فکر میکنی ک ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
K
۱۶ ساله 120به نظر من اخرش به آراد و دخترش می رسه یعنی امید وارم برسه از آراد نشناخته خوشم امده یه جوری مرموزه ☺ولی رامین نه به نظرم هرچی میباره از گور اونه