پارت پنجاه :



نگاهم رو آروم به سمتش چرخوندم که توی چارچوپ در ایستاده بود و متعجب ما رو نگاه می‌کرد و گفتم: هیچی، بیا زنت حامله است! 

گیج از حرفم چشم‌هاش رو گرد کرد و خیره به نیاز درحالی که آروم آروم به سمتش می‌رفت لب زد: آره نیاز؟ تو حامله‌ای؟  ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.