افسانهای از چمروش (چَمروش) به قلم سعیده نعیمی
پارت ششم
زمان ارسال : ۱۲۲۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 8 دقیقه
به زودی شب از راه میرسید و من ناآرام، در حیاط جلویی خانه راه میرفتم. «یَشَنگ» برگهای درختان کُنار و لیمو را جارو میزد. او پسر بچهی ده سالهای بود که از پنج سالگی در خانه کارهای کوچک را انجام میداد و به همه جا رفت و آمد میکرد. نزدیکش شدم و گفت ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زری
00پیشکلی چیه؟!