تنها گناه ام مادر بودن است به قلم نسترن قره داغی
پارت چهل و ششم :
مثل مسخ شدهها از جام بلند شدم و حیرون فقط دنبالش رفتم که در ماشینی رو باز کرد و من و رضا رو داخل فرستاد.
اصلا نمیدونستم این مرد کیه و کجا دارم میرم؛ فقط همهی حواسم به رضا بود که لحظهای گریهاش بند نمیاومد و مدام اشک میریخت.< ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
نگار
00من تا حالا رمان زیاد خوندم همشون عالی بودن ولی رمان های خانم قره داغی یه چیز دیگس