بی محابا به قلم فاطمه عبدالله زاده
پارت دوازده :
« گذری به گذشته»
گوشی رو برداشتم و شماره رانیا رو گرفتم.
طبق معمول بوق نخورده برداشت، انگار که رو گوشی میخوابید.
- سلام خانم دکتر رها جونم.
بلافاصله گفتم: سلام خانم اسکل، رانی جونم!
خندید و گفت: مرض، بیا و حرمت نگه ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Azin
۱۷ ساله 360واییییییی عالیییی بود👌🏻😂😂میگه تا طرف مقابلمو فش کش نکنم نمیتونم احساس راحتی کنم یا اونجا ک گفت اینقدر رسمی حرف میزنم احساس میکنم دهنم کجه😂😂ولی واقعاً من نمیفهمم رها با چند نفر قرار میزاره