بی محابا به قلم فاطمه عبدالله زاده
پارت یازده :
بعد از چند ثانیه لب باز کرد و با تردید گفت: او.. اون این کار و باهات کرد؟
لبخند دیوونهوارم و تجدید کردم و قدمی بهش نزدیک شدم.
- آره و تقصیر آرمان بود، اما این زخم در برابر بقیهٔ زخمهایی که بهم زده هیچی نیست.
- واقعا متاسفم، چه ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
رمان عالییی?
10عالیییی