مهجور عشق ( فصل دوم خواهر خوانده ) به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت سی و چهارم
زمان ارسال : ۱۲۴۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
کامبیز لحظاتی متفکرانه نگاهش کرد و نامفهوم لب کج کرد؛ سر دو راهی رسیده بودند و مسیرشان از هم جدا میشد. هر دو ایستادند و کامبیز تای ابروی پهنش را بالا انداخت و مردد گفت:
- خب... تنها حدسی که آدم میتونه بزنه و به فکرش میرسه اینه که شاید از تنه ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
پاییز
10یه حسی بهم میگ آبتین همون رامینه 🤕😟