سنسار (سَنسار) به قلم آمنه آبدار
پارت بیست و هفتم :
نفسش را با حرص به بیرون فوت کرد.
- آخرش من از دست تو سکته می کنم.
لبخند دندان نمایی زدم؛ بالاخره او ماهر تر از آن روانشناس های تازه کار بود، می دانست باید چه کار کند. من که آن همه ترس را به جان خریده بودم، این یکی دیگر چیزی نیست.
ته ته قلبم، حس ترسی از این روانشناس داشتم اپارتگذاری رمان به اتمام رسیده و برای چاپ ارسال شده. به همین علت دیگر امکان مطالعه رمان را ندارید.
مطالعهی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۴۹۴ روز پیش تقدیم شما شده است.
برگزیده
146نویسنده عزیز به عنوان یه منتقد چند نکته رو میگم!اول اینکه من خودم یه عنوان یک نویسنده سعی میکنم یا پارت زیاد بزارم یا طولانی..اینطوری خواننده بیشتر جذب رمانت میشه و اگه اول رمانت پر از ابهامات باشه و
۴ سال پیشبرگزیده
37آخرش فقط جواب اونا باشه.خود من به عنوان یک خواننده رمان رو دیگه ادامه نمیدم!چون کسل کننده میشه!سعی کن آرام سوالات تو رمان جا بدی!یه چیز دیگه.بجای کلمه ی شوک از باز افتادن دهان یا خشک شدن گلو و..بنویس!
۴ سال پیشRAHAII
13من هم به عنوان یه نویسنده میگم که هر***یه طرز نوشتنی داره.اینکه توی هر پارت سوالات رو بگنجونه دیگه ژانر رمان معمایی نیست دوست عزیز!نویسنده هم اگر پارت طولانی نمیزاره شاید امکانش رو نداره ،یکم درک!!!
۴ سال پیشRAHAII
50یک کلام، چه باحال😂کلا تیکه کلاممه.
۴ سال پیشسحرجون
۹۰ ساله 40😂😂😂😂🤚
۴ سال پیشتانیا
۱۵ ساله 20عاییییییی🤩 لطفا پارت جدید رو زودتر بزارید دارم میمیرم از کنجکاوی.ممنون💋💜
۴ سال پیشنرگس ۱۳ ساله
20وااااای چه باحال شد 👌🏼🤩 لطفا زود پارت های بعدی رو بزارید 😉😊
۴ سال پیشayda
110خوب بودش اما دوباره مارو تو خماری گذاشتین .. امیدوارم پارتاشو طولانی تر کنید
۴ سال پیشنهال
۱۴ ساله 30باحال بود
۴ سال پیش
من منم??️
90من از این روانشناس مرموز ندیده خوشم اومد بنظرم یه ارتباط عمیقی با این موضوع ها داره و اینکه یکم نویسنده ابهامات و آشکار کنه کم کم😅🖐️