پارت چهل و یکم :



آب دهنم رو سخت قورت دادم و با نفس عمیقی زمزمه کردم: بهتره زودتر بریم حسین! 

حرفم رو با سر تایید کرد که ساره، ناراحت خودش رو توی بغلم جا داد و گفت: چقدر زود دارید میرید خاله، دلم براتون تنگ میشه.

لبخند‌ مهربونی نثارش کردم و ه ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.