پارت بیست و پنجم

زمان ارسال : ۱۰۵۹ روز پیش

ستاره با درماندگی تکیه‌اش را به دیوار زد و گریه سر داد؛ نیما دلسوزانه نگاهش کرد و با لحن ملایم‌تری گفت:

- تو رو خدا بیا برو بالا... 

دخترک گونه‌هایش را پاک کرد و لب گزید؛ تصور آن همه نزدیکی به نیما، لرز به تنش میانداخت و از طرفی سر و صداه ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید