اولین مرگ به قلم مبینا حاج سعید
پارت سی و یکم
زمان ارسال : ۱۲۸۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
کنار کارن نشستم و سعی کردم نفس عمیق بکشم! نفسم رو لرزون بیرون دادم و دوباره داخل دریچه نور انداختم.
سرش رو داخلش برد. اطراف رو نگاه میکردم. استرس گرفته بودم و دستهام یخ زده بودن... و این برای کیانا شهریار عجیب بود!
با استرس لبم رو گزی ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ساحل
۱۵ ساله 36یه لحظه وایسن کیانا نه مال کارنه نه مال رایان برای پارسای خودمهاوکی تازشم کیانا تا الان درمورد رایان یا کارن نگفته حسی داره