پارت بیست و هشتم :



کپ کرده از جام بلند شدم و طرفش رفتم؛ بازوش رو کشیدم و همون‌طور که یه جا ثابت نگه‌اش می‌داشتم لب زدم: وایستا ببینم! مگه تو بزرگ‌تر نداری که هلک و هلک داری میری املاک؟ شاید من اصلا نخوام از اینجا برم! 

با حرفم دوباره خون به صورتش هج ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.