به طعم خون - VIP به قلم مرجان فریدی
پارت هفتم :
-اینجا آشپزخونشه کابینتا ام ملامینه است میبینید ک نو ساز و شیکه.
مامان دستی به گردنش کشید و رو به بنگاه دار گفت:
-اتاقاش فقط خیلی کوچیکه.پنجره ام نداره نور گیرش خیلی کمه.
آویسا از اتاق خواب خارج شد و با چهره آویزون گفت:
-اتاقه یا انباری!
مامان به اویسا علامت داد ساکت شه.
بنگاه دار اخمی کرد و دستی به پیرهن چهارخونش کشید:
-خانوم این اخرین خونست اگر نمیپسندید ک بریم هوا ا
مطالعهی این پارت کمتر از ۸ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۳۱۱ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
هلن
00چطوری تبلیغ ببینم سکه بگیرم
۱ سال پیشs
00.
۱ سال پیشثنا
00عالی
۱ سال پیشاسما
00ترسیدم الان پنجره اتاقم بشکنه 😳😳😳بابا دختر آروم باش 😂😂
۱ سال پیشLeila
00اوه مای پشم
۲ سال پیشستاره
۱۶ ساله 10پشماممم😐😐😐🍃🍃🍃🍃❤❤❤❤❤
۴ سال پیش¥
10کرک و پرام
۴ سال پیشMehrsh
20وااااای ایووووول😶❤✌✌✌✌✌
۴ سال پیشYalda
10پرامممم🥶 پشماممم🤐عالیییی بود😍♥️🩸
۴ سال پیشElina
10خب،پرامممم!ترکوندی😍🤩عالی بود👌🏻☺
۴ سال پیشرومینا
۱۶ ساله 20واییی این پارت خیلی هیجانی بود😍😍😍
۴ سال پیشMAHSA
30عالیییی بود❣🩸 شیشه ها شکستن! پرااام! خسته نباشی🤍
۴ سال پیشfatem
۱۹ ساله 20عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی .😍🤤🍷🦇
۴ سال پیشzizi
20پراام
۴ سال پیش
.
00.