به طعم خون - VIP به قلم مرجان فریدی
پارت هفتم
زمان ارسال : ۱۲۴۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه
-اینجا آشپزخونشه کابینتا ام ملامینه است میبینید ک نو ساز و شیکه.
مامان دستی به گردنش کشید و رو به بنگاه دار گفت:
-اتاقاش فقط خیلی کوچیکه.پنجره ام نداره نور گیرش خیلی کمه.
آویسا از اتاق خواب خارج شد و با چهره آویزون گفت:
-اتاقه یا انباری!
مامان به اویسا علامت داد ساکت شه.
بنگاه دار اخمی کرد و دستی به پیرهن چهارخونش کشید:
-خانوم این اخرین خونست اگر نمیپسندید ک بریم هوا ا
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
هلن
00چطوری تبلیغ ببینم سکه بگیرم
۱۱ ماه پیشs
00.
۱۱ ماه پیشثنا
00عالی
۱۱ ماه پیشاسما
00ترسیدم الان پنجره اتاقم بشکنه 😳😳😳بابا دختر آروم باش 😂😂
۱۱ ماه پیشLeila
00اوه مای پشم
۲ سال پیشستاره
۱۶ ساله 10پشماممم😐😐😐🍃🍃🍃🍃❤❤❤❤❤
۳ سال پیش¥
10کرک و پرام
۳ سال پیشMehrsh
20وااااای ایووووول😶❤✌✌✌✌✌
۳ سال پیشYalda
10پرامممم🥶 پشماممم🤐عالیییی بود😍♥️🩸
۳ سال پیشElina
10خب،پرامممم!ترکوندی😍🤩عالی بود👌🏻☺
۳ سال پیشرومینا
۱۶ ساله 20واییی این پارت خیلی هیجانی بود😍😍😍
۳ سال پیشMAHSA
30عالیییی بود❣🩸 شیشه ها شکستن! پرااام! خسته نباشی🤍
۳ سال پیشfatem
۱۹ ساله 20عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی .😍🤤🍷🦇
۳ سال پیشzizi
20پراام
۳ سال پیش
.
00.