پارت نوزده

زمان ارسال : ۱۰۶۵ روز پیش

با قدم‌های بلند دنبال نیما راه افتاد و اعتراض کرد:

- اصلا روز اول من چه کار مهمی دارم که بمونم شرکت؟

نیما همانطور که سعی در کنترل خنده‌اش داشت، بی آن‌که نگاهش کند لب باز کرد:

- اتفاقا چون روز اوله کار زیاد دارید. کلی متن واسه ترجمه ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید