پارت هفده

زمان ارسال : ۱۰۶۷ روز پیش

حسام سمت نیهان برگشت و دو مرتبه کنارش لبه‌ی تخت نشست. نگاهش نگران بود و لب زد:

- نیهان من نگران این رفت و آمد توام! خصوصا با حرفای ویدا که گفته بود برزو دنبالته...

نیهان لب کج کرد و گفت:

- ولی من اصلا در مورد برزو نگران نیستم، بعید ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید