پارت سی و چهارم

زمان ارسال : ۱۲۳۹ روز پیش

همه جا تاریک شد و فقط بوی وحشتناک اشغالا داشت خفم می کرد

حتی میترسیدم دهنمو باز کنم و اشغال بره توش

با همه وجودم به میلاد لعنت فرستادم و با دهن بسته صدا از خودم درمیاوردم که متوجهم بشه

سطل اشغال از روم برداشته شد و بالای سرم ایس ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید