اولین مرگ به قلم مبینا حاج سعید
پارت بیست
زمان ارسال : ۱۲۹۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
کمی دقت کردم که دیدم لولهی اسلحهاست! آب دهنم رو قورت دادم و بقیه ساختمونها رو نگاه کردم. تحت محاصره بودیم! رایان با حرص لب زد:
- فقط من کارن رو ببینم!
آدریان اسلحهاش رو در آورد و گفت:
- الان وقت این حرفها نیست. یه جا پناه بگ ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
نسترن
00چشمام از خنده پر اشک شد دقیقا مثل این 👈🏻😂👉🏻