پارت هشتم

زمان ارسال : ۱۰۷۵ روز پیش

نیما مقابلش ایستاد، مستأصل و غمگین نگاهش کرد و گفت:

- قسم می‌خورم پای کسی در میون نیست پارمیس! فقط نمی‌خوام عجله کنیم و احساسی تصمیم بگیریم و بعد یه عمر پشیمون باشیم.

پارمیس سر به زیر انداخته و لحظه‌ای سکوت کرد. صدای آلما از پشت درب اتاق ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید