پارت هشتاد و سوم

زمان ارسال : ۱۰۹۰ روز پیش

به سمت پشت حیاط حرکت کرد و داد زد: بیاید اینجا! باید از حیاط پشتی فرار کنیم؛ داعشی‌ها الان توی شهرن.

بی‌چون و چرا به حرفش گوش دادیم و همگی پشت سرش دویدیم که در زنگ زده‌ای رو به زور باز کرد و دوباره، بین هیاهوی انفجارها داد زد: برید بیرون بدوید! ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید