پارت شصت و سوم :

چشمان آصف گشاد شد، مردمک‌هایش برای لحظه‌ای فرو رفت و سرش را چنان به سمت پناه چرخاند که صدای شکست قلنج گردنش در فضا طنین‌انداخت. پناه حتی بدون دیدن فهمید بادیگاردش شوکه شده است؛ پس بی‌درنگ پرسید:
«چرا اینقدر تعجب کردی؟ حرف عجیبی زدم مگه؟»
آصف، در حضور کلام او، به خود آمد و با نگاه سرد و خسته‌ای که به ویترین مغازه‌ها دوخته بود، پاسخ داد:
«من بلد نیستم چی رو انتخاب کنم! یعنی

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت دیروز تقدیم شما شده است.
نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطمه

    1

    فقط برای خودش بپوش غیرت مردای ایرونی رو دست کم نگیر عالی بود عزیزم 😍😍😍

    ۱۵ ساعت پیش
  • زهرا رمضانی | نویسنده رمان

    اونم کی یکی مثل آصف ☺️

    ۱۴ ساعت پیش
  • هناسه

    1

    ای جانم فقط برا خودش بپوش تا فیض ببره.❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

    ۱۹ ساعت پیش
  • زهرا رمضانی | نویسنده رمان

    😂💃

    ۱۴ ساعت پیش
  • دلارام

    1

    کمی ذوق میکنیم بلاخره دارن یه حرکتی میکنن

    ۲۳ ساعت پیش
  • زهرا رمضانی | نویسنده رمان

    بله بله 💃

    ۱۴ ساعت پیش
  • محیا

    2

    صد آفرین به آصف👏👏داری کم کم راه میای پناه هم همینو میخواد. حیف که بد جایی تموم شد

    دیروز
  • زهرا رمضانی | نویسنده رمان

    حیف! قصد آزار از سمت نویسنده بر شما 😂❤️

    ۱۴ ساعت پیش
  • سرو

    3

    آخه این چکاری که تو بااین آصف بدبخت میکنی ولی خوشم آمد گفت میخرم ولی فقط برای من میپوشی جون به تو

    دیروز
  • زهرا رمضانی | نویسنده رمان

    جمله‌ی محبوب همه همین بود که آصف گفته

    ۱۴ ساعت پیش
  • بانو

    3

    پارت هدیه لطفا خیلی جای حساسی تمومش کردین

    دیروز
  • زهرا رمضانی | نویسنده رمان

    دیر تونستم آن بشم وگرنه یه پارت هدیه میذاشنم انشالله فردا

    ۱۴ ساعت پیش
  • بانو

    2

    قلمتون مانا نویسنده عزیز شما رامان هاتون بی نظیر

    دیروز
  • زهرا رمضانی | نویسنده رمان

    فدات بشم عزیزم

    ۱۴ ساعت پیش
  • راز

    2

    کاشکی یکی هم واسه ما میخرید

    دیروز
  • زهرا رمضانی | نویسنده رمان

    دیگه پول نداره😂

    ۱۴ ساعت پیش
  • هانیه

    3

    ای جان می خره برات ولی باید برای خودش بپوشی 😅👌🏻

    دیروز
  • زهرا رمضانی | نویسنده رمان

    پس چی فکر کردی 😊😁

    ۱۴ ساعت پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.