پارت بیست و سوم :

حسین از جلوی در کنار می‌رود و من نفس حبس شده‌ام را آزاد می‌کنم. اما با این نفس، تنها ریه‌ام کمی احساس آزادی می‌کند. سر و قلبم، در این مکالمه‌ی کوتاه گیر کرده است. صدای بسته شدن در اتاق حسین را می‌شنوم. معلوم است دارد از ادامه‌ی مکالمه با روشنا فرار می‌کند. شاید هم من در اشتباهم و فرار او از روشنا نیست؛ از خاطرات مشترکی است که با روشنا داشته و حالا می‌ترسد این خاطره‌ها سر باز کنند.

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۸ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.