آفند درد به قلم معصومه علیایی
پارت دویست و سی :
دستانش مشت شده روی میز، فشاری به میز آورد و آب دهانش را قورت داد از گلویی که باز هم خشک شده بود چون کویری که هر چه باران میبارید کوبیدن آب بود در هاونگ. نگاه از سعید گرفت و سر به زیر، با صدایی آرام گفت:
-میخواستم... میخواستم زودتر خلاص شم از دستش... نمیدونستم...نمیدونستم اینطوری میشه.
مکثی کرد برای نفس گرفتن و دمی بعد ادامه داد:
-نمیدونستم بعد طلاقمونم دست بردار نیست...نمی
مطالعهی این پارت حدودا ۸ دقیقه زمان میبرد.
این پارت دیروز تقدیم شما شده است.

معصومه علیایی | نویسنده رمان
الهی بگردم،عزیزم خوب میشی زودی ایشالله🥺 قربونت که با حال مریضم پارتا رو خوندی، خیلیییییی ممنون ازت لطف داری شما به من🥺 ذوق کردم
۹ ساعت پیشپریسا
0فدای تو عزیزم. وقت کنم اون یکی رمانت جمجمه شیطانو هم شروع میکنم
۸ ساعت پیش
معصومه علیایی | نویسنده رمان
خدا نکنه، شما عزیزی خب🥺
۸ ساعت پیشمحرابی
0این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد

معصومه علیایی | نویسنده رمان
آره ولی خب بازم باید مشخص شه کار همتا نبوده، نگران نباش مگه محمد میذاره همتا طوریش بشه😌
۹ ساعت پیشسوگند
0این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد

معصومه علیایی | نویسنده رمان
ممنون عزیزم، چون بهزاد هم اونجا بوده خب یه طورایی مظنون هستش ولی باید دید کار کی بوده واقعا
دیروززهرا z
0خسته نباشی نویسنده توانا 💯💞🙏 یه پارت دیگه میخوایم معصومه جونم گناه داریم🙏🤗
دیروز
معصومه علیایی | نویسنده رمان
قربونت عزیزم، اگه امروز وقت کردم یه پارت دیگه هم میفرستم
دیروز
لطفا صبر کنید...
پریسا
0از اونجایی که مریضم و حوصله ندارم حال نداشتم واست کامنت بزارم ولی اینو بدون من رمانتو این مدت میخوندم و به جد میتونم بگم رمان خیلی قوی و طوفانی شده این آخر و حتی اگه دویست پارتشم میکردی برامون جذاب بود.دمت گر.خسته نباشی💚