پارت دویست و سی :

دستانش مشت شده روی میز، فشاری به میز آورد و آب دهانش را قورت داد از گلویی که باز هم خشک شده بود چون کویری که هر چه باران می‌بارید کوبیدن آب بود در هاونگ. نگاه از سعید گرفت و سر به زیر، با صدایی آرام گفت:
-می‌خواستم... می‌خواستم زودتر خلاص شم از دستش... نمی‌دونستم...نمی‌دونستم اینطوری میشه.
مکثی کرد برای نفس گرفتن و دمی بعد ادامه داد:
-نمی‌دونستم بعد طلاقمونم دست بردار نیست...نمی

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۸ دقیقه زمان میبرد.

این پارت دیروز تقدیم شما شده است.
نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • پریسا

    0

    از اونجایی که مریضم و حوصله ندارم حال نداشتم واست کامنت بزارم ولی اینو بدون من رمانتو این مدت میخوندم و به جد میتونم بگم رمان خیلی قوی و طوفانی شده این آخر و حتی اگه دویست پارتشم میکردی برامون جذاب بود.دمت گر.خسته نباشی💚

    ۱۰ ساعت پیش
  • معصومه علیایی | نویسنده رمان

    الهی بگردم،عزیزم خوب میشی زودی ایشالله🥺 قربونت که با حال مریضم پارتا رو خوندی، خیلیییییی ممنون ازت لطف داری شما به من🥺 ذوق کردم

    ۹ ساعت پیش
  • پریسا

    0

    فدای تو عزیزم. وقت کنم اون یکی رمانت جمجمه شیطانو هم شروع میکنم

    ۸ ساعت پیش
  • معصومه علیایی | نویسنده رمان

    خدا نکنه، شما عزیزی خب🥺

    ۸ ساعت پیش
  • محرابی

    0

    این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد

  • معصومه علیایی | نویسنده رمان

    آره ولی خب بازم باید مشخص شه کار همتا نبوده، نگران نباش مگه محمد میذاره همتا طوریش بشه😌

    ۹ ساعت پیش
  • سوگند

    0

    این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد

  • معصومه علیایی | نویسنده رمان

    ممنون عزیزم، چون بهزاد هم اونجا بوده خب یه طورایی مظنون هستش ولی باید دید کار کی بوده واقعا

    دیروز
  • زهرا z

    0

    خسته نباشی نویسنده توانا 💯💞🙏 یه پارت دیگه میخوایم معصومه جونم گناه داریم🙏🤗

    دیروز
  • معصومه علیایی | نویسنده رمان

    قربونت عزیزم، اگه امروز وقت کردم یه پارت دیگه هم میفرستم

    دیروز
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.