پارت دوم :

﴿فصل سوم﴾


«ساعت 12:45 دقیقه شب»

اون شب‌‌و خیلی خوب یادمه؛ طرف غروب بود.

خونه پر از دستمال‌ کاغذی‌های مچاله شده و ظرف و ظروف کثیف روی هم تلنبار توی آشپزخونه.

هنوزم صدای تیک‌تیک ساعت اون شب توی گوش‌هام می‌پیچید.

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.