طعم تلخ زندگی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت هشتاد و یکم
زمان ارسال : ۱۲۴۳ روز پیش
عصر روز پنجشنبه بود و عسل مقابل آینه ایستاده و غرولندکنان شال را روی سرش مرتب میکرد.
- حالا دو قدم راه اونا رو یه درمانگاه بردی دیگه، مهمونی واسه چیه اه... برم خونهی یه آدمی که کلا چند لحظه بیشتر ندیدمش!
کیوان ابرو در هم کشید و گفت:
- عسل خوب نیست میخوایم بریم سر سف
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
*دلارام*
120واقعا هیچ تبصره و قانونی نیس ک این محرم بودن تا ابد بین کیوان و مهدخت باطل و شکسته بشه؟!
۳ سال پیشFtmh
101فکر کنم بتونن ازدواج کنن چون مهدخت و پدر کیوان که با هم رابطه نداشتن بازم مطمئن نیستم
۳ سال پیشصبا
110عسل و پرهام از همه خوشگل ترن. خیلی بهم میان😉
۳ سال پیشSahar
۱۶ ساله 160واااو خیلی خوشحالم عاشق هم بشن ونگران اینکه واقعیت بدونه کیوان😱بابت عکس ها هم ممنون اگه میشه عکس محسن وسپهرم بزارید🙏🏻🙏🏻🙏🏻
۳ سال پیش
Fateheh
10عالی ❤