پارت هشتاد و یکم

زمان ارسال : ۱۲۴۳ روز پیش

عصر روز پنجشنبه بود و عسل مقابل آینه ایستاده و غرولندکنان شال را روی سرش مرتب می‌کرد.
- حالا دو قدم راه اونا رو یه درمانگاه بردی دیگه،  مهمونی واسه چیه اه... برم خونه‌ی یه آدمی که کلا چند لحظه بیشتر ندیدمش! 
کیوان ابرو در هم کشید و گفت:
- عسل خوب نیست می‌خوایم بریم سر سف
1393
277,975 تعداد بازدید
842 تعداد نظر
97 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Fateheh

    10

    عالی ❤

    ۳ سال پیش
  • *دلارام*

    120

    واقعا هیچ تبصره و قانونی نیس ک این محرم بودن تا ابد بین کیوان و مهدخت باطل و شکسته بشه؟!

    ۳ سال پیش
  • Ftmh

    101

    فکر کنم بتونن ازدواج کنن چون مهدخت و پدر کیوان که با هم رابطه نداشتن بازم مطمئن نیستم

    ۳ سال پیش
  • صبا

    110

    عسل و پرهام از همه خوشگل ترن. خیلی بهم میان😉

    ۳ سال پیش
  • Sahar

    ۱۶ ساله 160

    واااو خیلی خوشحالم عاشق هم بشن ونگران اینکه واقعیت بدونه کیوان😱بابت عکس ها هم ممنون اگه میشه عکس محسن وسپهرم بزارید🙏🏻🙏🏻🙏🏻

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید