زیرگذر سرمستی به قلم مهشاد لسانی
پارت نود :
محمدرضا یک جوری لبخند می زد انگار که می خواست قورتم دهد.با چشمهای درشت و خمارش زیرچشمی سرتاپایم را دید می زد و من حالم بد می شد.به چانه و لبهایم خیلی نگاه می کرد و من از این نگاههای تازه و سنگین و ناشناخته می مردم و زنده می شدم.مطمئن بودم دستش به من بخورد،بلا سر خودم می آورم مثل همان روز و قبلترش.یک طرف موهایم را از ته کنده بودم و حالا ابروهایم را...
.لبخند زد و پارچ دوغ نعنایی را از وسط م
مطالعهی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

مهشاد لسانی | نویسنده رمان
اگر بهش دست زد شما از جان تکون نخوررررر :))))
۳ هفته پیششیوا
0نگاهای محمد چندشههه چندش چه به لیمام نگاه می کنه ول نمیکنه آه! نمی خواد خب تورو مگه زوره
۳ هفته پیش
مهشاد لسانی | نویسنده رمان
نه طفلی...امیدوارم بعد پارت امشب پشیمون نشی...
۳ هفته پیشزهرا
2براچییییی قبول کردی دختر😢 حالا یک ماهه میخوندن چخبرهههه 2 ماه
۳ هفته پیش
مهشاد لسانی | نویسنده رمان
قشنگگگگ مهره به دله بیفته ؛)))
۳ هفته پیشترنم
3برعکس دفعه های قبل اینکه میگه با توحید راحتترم و با تارخ نه ذوق میکنم تارخ فک نکنم حسی داشته باشه ولی فعلا ک محمد این وسطه
۳ هفته پیش
مهشاد لسانی | نویسنده رمان
اره با توحید از یه لیوان هم نوشابه بخوره بدش نمیاد ! اعتراف کرد دیگه... حالا حدس بزنید
۳ هفته پیشترنم
2عه خجالت هم میکشی آقا محمد؟پس تو همونی نیستی ک زیر تیر چراغ برق هر هر میخندی آخرش ثابت میشه
۳ هفته پیش
مهشاد لسانی | نویسنده رمان
از این پسرا هر چی بگی برمیاد!!!!
۳ هفته پیشترنم
2واا این عمه هم چه چیزایی میگه اصن لیما گف نمیخوام ولی کو گوش شنوا گل بانو هی میخواست همچی تموم شه
۳ هفته پیش
مهشاد لسانی | نویسنده رمان
یکی که میاد خواستگاری و خوبه می خوان زود دخترو بدن بهش!نمیگن اونم باید بخواد
۳ هفته پیششیوا عاشق توحید
2وای نههه نههه لیما چرا گفتی بخونن چرا این کارو کردی چرا توحید هیچ کاری نمیکنه خاک برسرش بیچاره لیما بدبخت شد این ب چ دردش میخوره آخه نههه مهشاد جون اینو نیار تو داستان تورو خدا من اصن ازش خوشم نمیاد از محمدرضا رو میگم
۳ هفته پیش
مهشاد لسانی | نویسنده رمان
مجبورش کردن فکر کردن صلاحش رو می دونن
۳ هفته پیششیوا
2قلب منم گرفت
۳ هفته پیش
مهشاد لسانی | نویسنده رمان
عزیزممم
۳ هفته پیشفاطی
2ای بابا خب ۱ماه بخونن..لیمای عزیزم
۳ هفته پیشاکرم بانو
3وای چه بدشد،دیگه دوماه نداره،بعدا نمیذارن بزنه زیرش،فک کنم محمدرضابا دخترا تو کوچه و زیرتیرچراغ برق بودن و اون ادم سربه زیری که نشون میده نیست لیماروهم اذیت میکنه بعدجدا میشن
۳ هفته پیش
لطفا صبر کنید...
شیوا
0مهشاد جون استااااد رو هوا نگه داشتن و هیجانی الان محمد به لیما دست بزنه ما چی کار کنیم؟