پارت دوم :

هر دو از اتاق بیرون رفتند. پدرش روی مبل تکنفره‌ای که در راس خانه قرار داشت، نشسته بود. محترمانه به پدرش سلام کرد و روی کاناپه‌‌‌‌نشست. پدرش زیر لب جوابش را ‌‌‌‌داد و مشغول نوشیدن قهوه ترکش‌‌‌‌ شد. تا جایی که ذهنشیاری می‌کرد، هیچگاه رابطه صمیمی و دوست ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.