پاناسیا به قلم عاطفه امیرانی
پارت چهل و چهارم
زمان ارسال : ۲۴۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 32 دقیقه
بیست و پنج.ماه در خانه!
جلوی ساختمان ایستاده بود و مردد بود!
که زنگ را بزند یا نه؟!
انگشتان دستش را میان دست دیگرش به بازی گرفته بود.
برای بار آخر با تردید به پنجره ها نگاهی انداخت. هنوز چراغ ها روشن بود. ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
آمینا
00سلام عاطی خانم امروز مارو گذاشتیمون تو خماریا😇😇