پارت صد و نوزده :

بعد از غذا، بابا که دیشب نخوابیده بود، به اتاقش می‌رود تا بخوابد. البته مطمئن نیستم این فرارش از محیط برای خوابیدن باشد و امروز خواب به چشمانش بیاید. مامان هم سری به طبقه‌ی بالا می‌زند. ظرف‌ها را می‌شورم و جابجایی‌شان را برای مامان می‌گذارم.
خانه که خالی می‌شود بیشتر احساس خفگی می‌کنم. انگار تازه از داغی طلاق بیرون آمده‌ام و دردش را تا اعماق وجودم حس می‌کنم هرکسی ناراحتی‌اش ر

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۰۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Aa

    20

    نویسنده عزیز پیشاپیش سال نو را خدمتتون تبریک عرض میکنم سالی پر اتفاقات خوب در پیش داشته باشید🥰🌼🌺🌻🌸

    ۱۰ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    ممنونم دوست بزرگوارم. شما هم سال خوبی داشته باشید.🥰🥰🥰🥰

    ۱۰ ماه پیش
  • سیتا

    10

    خوب بود

    ۱۰ ماه پیش
  • Aa

    00

    👏🙏🌺

    ۱۰ ماه پیش
  • اسرا

    00

    عالیه فقط عموناصریانادر

    ۱۰ ماه پیش
  • ملیکا

    20

    عالی👌

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.